ظهور حقیقت جاویدان در حوادث ( ياداوري)
ظهور حقیقت جاویدان در حوادث
حقیقت در زبانه اتش می درخشد در هنگامیکه افتاب دیده میشود می درخشد در هنگامیکه ماه دیده میشود میدرخشد –هنگامیکه برق میزند میدرخشد ولی همه اینها که گفتیم وقتی ان زبانه میزند میمیرند – درخشانی اتش به افتاب درخشانی افتاب به ماه – درخشندگی برق به باد همگی به ان سو میروند و نفس حیاتی همگی به باد میروند چون همگی این قدرتها به باد اندر شدند و در انجا مردند از بین نمیروند بلکه بار دیگر بر میگردند و این بود سر اکبر در مورد قدرت خداوند لایزال ...
نیروهای یک شخص به نفس تبدیل یافتنی است ..
در مورد خود شخص این حقیقت موقعیکه کسی حرف میزند در نطق میدرخشد و همانطور وقتی شخص حرف میزند میمیرد – درخشندگی ان به چشم و نفس حیاتی ان به نفس حیاتی می رود و این حقیقت در مورد دیدن چشم می درخشد و همانطور وقتی که شخص نمی بیند ان می میرد و نور ان بگوش و نفس حیاتی ان می رود .
این حقیقت به هنگام شنیدن در گوش می درخشد و همانطور نمیشنود میمیرد و درخشندگی ان به روح و نفس حیاتی ان به همان نفس حیاتی میرود . این حقیقت در موقع فکر کردن در هوش می درخشد و زمانی که شخص فکر نمی کند میمیرد – چون همه این قدرت لا یزال به نفس حیاتی اندر میشوند در ان میمیرند اما از بین نمیروند و دو مرتبه متجلی و ظهور می کنند . هر کس این واقعیت را بداند اگر این کوههای جنوب و شمال بخواهند او را زیر بگیرند هرگز نخواهند توانست بلکه همه دشمنان او و خداوند احد در پیرامون او میمیرند .

نزاع قوای جسمانی بر سر سبقت و هدف نهایی
اکنون درباره ادعای تفوق بگوییم که تمامی این قدرتها در نزاع بین خود در باب تفوق از این بدن رفتند و بدن خشک همانند تکه چوبی درمانده شد .
در ان زمان نطق داخل بدن شد و بدن همانطور در حال افتادگی شروع به نطق کرد و انگاه چشم داخل شد و بدن در همان حال افتادگی دید و نطق کرد . سپس گوش داخل شد و بدن در همانحال به شنوایی و بینایی و نطق در امد . انگاه هوش داخل شد و بدن در همان حال افتاده بود . دید و شنید و گفت و فکر کرد انگاه نفحه حیاتی داخل شد . این بود که وی برخاست ...
پس همه ان قدرتها به برتری نفحه حیاتی اعتراف کردند . سپس به نفحه حیاتی حتی نفس ناطقه اندر شد و باز از این بدن به بیرون رفتند و به باد اندر شدند و طبیعت باد را اکتساب کرده و به اسمان رفتند .
هر عاقلی این رادانسته و علو نفس حیاتی را تایید و تصدیق کند و به نفس حیاتی و نفس عقلانی رود از این بدن فانی با تمام مراحل می گذرد و پس از دخول به باد و کسب ماهیت فضا به عالم علوی میرود و به حق متصل می گردد و چون بدانجا رسید غیر فانی می گردد .
روح دمنده
استاد به شاگرد گفت : " فیضی طلب کن "
شاگرد به استاد گفت : استاد شما خود فیضی انتخاب کنید که برای تمامی بشریت سودمند باشد .
استاد گفت : عزیزم بدان که به نظر من بزرگترین فیض برای انسان اینست که خود را بشناسد پس به فیض شناخت حق می رسد و هر کس بدین معرفت رسید هیچ گزندی در دو عالم او را تهدید نمی کند . اما اگر شری مرتکب شده باشد هرگز رنگش نمی پرد و اینچنین شخصی که رنگ شر بر او است به ان فیض نرسیده است .
استاد اضافه کرد : او روح دمنده و فرزانه است – و این روح دمنده جاودانی است چون تا در بدن زنده است بواسطه ان در این جهانست و انسان با فراست و درایت صحیح حیات جاودانی می یابد .
وحدت تاثیرات با انفاس خاص یک فرد
نفحات حیاتی جمله به هم می پیوندند و حقیقت واحده می گردند وگرنه هیچ کس نمی تواند وسیله ای سازد که در یک زمان نطق نام را و چشم صورتی را و گوش صوتی را و هوش فکری را پی برد . در اثر وحدت این نفحات حیاتی است که هر یک از نفحات حیاتی وسیله دانستن همه چیز می گردد .
تمامی نفحات حیاتی موقع نطق با ناطقه می گویند .
تمامی نفحات حیاتی موقع دیدن با چشم می بینند .
تمامی نفحات حیاتی موقع فکر کردن با عقل فکر میکنند .
تمامی نفحات حیاتی موقع تنفس با نفس تنفس می کنند .
اما در بین نفحات حیاتی یک برتری و ارجعیت و افضلیت وجود دارد ...
نفحه حیاتی زندگی بخش – وحدت – بخش و روح دمنده ی وجدان
توجه کنید :
اگر نطق نباشد باز هم شخص زنده است چنانکه در لالها مشاهده می کنیم . اگر چشم نباشد باز هم شخص زنده است چنانکه در کورها مشاهده می کنیم . اگر گوش نباشد باز هم شخص زنده است چنانکه در کرها مشاهده می کنیم . اگر عقل نباشد باز هم شخص زنده است چنانکه در کودکان مشاهده می کنیم .. شخصی بدون بازوان و پاها زنده می ماند چنانچه در بعضی اشخاص مشاهده می کنیم ...نفحه روحی یا نفس ناطقه است که این بدن را نگه می دارد و روح می دهد پس انرا باید ستود واین متصرف است در روح دمنده . روح دمنده براستی نفس ناطقه است و نفس ناطقه همان روح دمنده این دو با هم در بدن جا می گیرند و با هم نیز بدن را ترک می کنند . وقتی شخصی خوابیده است اما خوابی نمی بیند در این صورت روح دمنده وحدت پیدا می کند .
انگاه نطق با تمامی اسماء در ان فرو می رود . چشم با تمامی صور در ان فرو می رود گوش با تمامی اصوات در ان فرو می رود و هوش با تمامی افکار در ان فرو می رود وقتی شخصی بیدار میشود نظیر شراره هایی که از اتش مشتعلی به اطراف می پرد به همانگونه نفحات حیاتی از نفس به مقرهای خاص خود منتشر میشوند و از نفحات حیاتی نبروهای حسی و از نیروهای حسی عوالم می ایند . همین روح دمنده که نفس عاقله است این بدن را متصرف می کند و حیات می بخشد و شخص از اینرو باید نیایش کند . این در روح دمنده متصرف کل است . اما روح دمنده بدرستی همان نفس عاقله است و اما نفس عاقله همان روح دمنده است .
وقتی شخصی مشرف به موت است فکرش / گوشش/ چشمش/ نطقش همه میروند و در روح دمنده واحد می گردند و هنگامیکه او از این جسم عزیمت می کند همگی با او عزیمت می کنند ..
ارتباط اعمال فرد با حقایق وجود
اکنون توضیح خواهم داد که چگونه تمامی موجودات با این فراست که همان روح دمنده است که گفتیم با هم در بدن وجود دارند و با هم بدن را ترک می کنند یگانه میشوند . بله تمامی موجودات با فراست یا روح دمنده یکی میشوند .
/. نفس یک قسمت ان است و بو از ملتزمین خارجی ان است .
/. گوش یک قسمت ان است و صوت از ملتزمین خارجی ان است ..
/. چشم یک قسمت ان است و صورت از ملتزمین خارجی ان است ..
/. زبان یک قسمت ان است و مزه از ملتزمین خارجی ان است ..
/. دستها یک قسمت ان و کار از ملتزمین خارجی ان است ..
/. بدن یک قسمت ان است و لذت و الم از ملتزمین خارجی ان است ..
/. عضو تناسل یک قسمت ان است و شادی و لذت و تولید مثل ملتزم خارجی ان است .
/. دو پا یک قسمت ان است و ایاب و ذهاب از ملتزمین خارجی ان است ..
/. هوش یک قسمت ان است و افکار ملتزم خارجی ان است .
برتری وجدان در کلیه احوال و اعمال وجود
اگر بر نطق / نفس / چشم / گوش / زبان / دو دست / بدن / عضو تناسل / دو پا / و هوش ( فراست یا روح دمنده سوار شد ) انسان می تواند کلیه اسماء را با نطق کلیه بوها را با نفس کلیه صور را با چشم کلیه اصوات را با گوش / کلیه مزه ها را با زبان / کلیه کارها را با دو دست / کلیه لذت و الم را با بدن / کلیه حظ و شادی را با عضو تناسل / ایاب و ذهاب را با دوپا و افکار را با هوش حاصل کند و اگر روح دمنده یا فراست نباشد هرگز نخواهد توانست ..
ضرورت وجدان برای کلیه امور تجربی انسان
اگر فراست یا روح دمنده نباشد هیچکدام از اعضا نمی توانند کارکرد درستی داشته باشند چنانکه شخص می گوید فکرم جای دیگری بود و کلمات را تشخیص ندادم . فکرم جای دیگری بود ان بو – صورت – صدا – مزه – عمل – لذت – الم – حظ و لذت – راه رفتن را تشخیص ندادم یعنی کلیه اندامها چون فکر جای دیگر بود اعمال خود را انجام ندادند زیرا براستی بدون فراست هیچ مطلبی پی برده نمیشود و تاثیری ندارد .
موضوع و محمول علم
توجه کنید
انچه شخص باید بفهمد – نطق – بو – صورت – صدا – زبان – عمل – لذت و الم – تولید مثل – رفتن و هوش نیست بلکه انسان باید:
ناطق / بوینده / بیننده / شنونده / مزه کننده / عامل / تشخیص دهنده ( لذت و الم ) تولید کننده ( تولید مثل ) رونده – و فکر کننده را حتما بشناسد ..
دانش و هستی با هم مرتبط هستند
این عناصر دهگانه وجودی نسبت به فراست و نسبت به وجود است زیراب به حقیقت اگر عناصر و هستی نبود عناصر وجدانی هم نبود و اگر عناصر وجدانی نبود عناصر هستی نیز نبود ..زیرا هیچکدام بدون دیگری نمیتواند به ظهور برسد ..
وحدت کل در وجدان
در این مورد تفرقه ای وجود ندارد و همانگونه که در ارابه چرخ به پره ها و پره ها به توپی مرکزی پیوسته است .. همانطور هم این عناصر هستی به عناصر فراست بسته است و عناصر فراست روح دمنده استوار است و همین روح دمنده حق مطلق و خدای احد و واحد وغیر فانی و سر اکبر است .
شخص فوق مسئولیتهای اخلاقی است و نفس او عین عالم است
این شخصیت با کار نیک بزرگتر و با کار بد کوچکتر نمی گردد . هم او در صورتیکه بخواهد میتواند یکی را از عالم به بالا ببرد تا عمل نیک انجام دهد و یا دیگری را پست سازد تا عمل بد انجام دهد .
او حامی و مالک بر کل جهان است . باید فهمید که من بخشی از اویم . من قطره ای که به اقیانوس می پیوندد هستم و او بیکران و خداوند واحد است .
به نام خدا جامع جميع صفات نغمه هاي عاشقانه گرد اوري شده از مطالعات كثير توسط جناب اقاي دكتر جهاندار مهر افشا که اخرین تصویر ایشان را در5/5/95در سن57 سالگی مشاهده مینماییدجهت مزين نمودن مقالات ورزشي و ادبي ايشان به تحرير مي ايند. ايشان مدعيست همانگونه كه انوار اين ابيات كه از مخازن ادبي كهن ايران استخراج شده