حكايات و شعر آموزنده ادبيات غرب31
هر هنري چون ترانه، موسيقي و شعر مطلوب مي بايست حاوي عصاره هاي عرفان، حكمت و اخلاق باشند
تهيه، تدوين، تنظيم:
دكتر جهاندار مهر افشا
قسمت سي و يكم
خدا است موجود ازلي و ابدي و سرمدي، و هيچ موجودي سابق بر وجود اقدس او نيست و توجه به عظمت سلطه ي و احاطه او بر همه هستي
نظامي در ابيات خود با بياناتي گوناگون اين حقيقت را كه خداوند آن اول است كه هيچ چيز قبل او نيست و آن آخر است كه هيچ چيزي بعد از وجود او پايدار نيست، بيان نموده است. در اين ابيات استحكام مطالب بازيبايي هنر ادبي چنان شكوفا شده است كه نظير آن را كمتر در ادبيات اقوام و ملل مي توان پيدا كرد.
پيش وجود همه آيندگان
بيش بقاي همه پايندگان
سابقه سالار جهان قدم
مرسله پيوند گلوي قلم
اول و آخر به وجود و صفات
نيست كن و هست كن كائنات
اول او اول بي ابتداست
آخر او او آخر بي انتهاست
هر چه جز او هست بقائيش نيست
اوست مقدس كه فنائيش نيست
آنچه تغيير نپذيرد تويي
و آنچه نمرده است و نميرد تويي
ما همه فاني و بقا بس تر است
ذات تعالي و تقدس تر است
(توضيحاً: مخزن الاسرار بيت 3 و 4 و 13 و 19 و 22 و 59 و 60(مهر افشا))
در بدايت بدايت همه چيز
در نهايت نهايت همه چيز
(توضيحاً: هفت پيكر بيت 2-(مهر افشا))
او الاولين به پيش شمار
و آخر الاخرين به آخر كار
(توضيحاً: هفت پيكر بيت 11(مهر افشا))
استدلال رسمي فلسفي و كلامي نيست، بلكه با آن بيان شيواي خود انسانها را متوجه فطرت اصلي خود مي نمايد كه اگر هر كسي با ذهن پاك و درون روشن با اين بيانات زيبا ارتباط برقرار نمايد مي تواند با اندازه ظرفيت خود خداوندي را در درون خود دريابد كه فوق همه تغييرات و تبديلات و وابستگي ها بوده و او را به عنوان آفريننده زمان و مكان هستي كه اوليت و آخريت از آنها انتزاع مي شود دريابد. و به عبارت ديگر انسان با آن بيانات كه رهسپار آستانه ي فطرت خود مي گردد به خوبي احساس مي كند كه اول و آخر دو نقطه از امتدادي هستند (كه يا در كميت هاي متصل تصور مي شوند و يا در كميت هاي منفصل) و خداوند سبحان فوق همه ي اقسام كميت ها است. به همين جهت است كه اگر بگوييم او پيش تر از همه اولها و بعدتر از همه آخرها است، منظور آن نيست كه امتداد كميت وجود خداوندي طولاني تر از هر امتدادي است كه در عالم هستي براي آن اولي وآخري وجود دارد. اين حقيقت در دعاي عديله چنين آمده است: وجوده قبل القبل في ازل الازال و بقائه بعد البعد من غير انتقال و لازوال(وجود خداوند سبحان پيش از پيش در ازل الازال بوده و بقاي او بعد از بعد پايدار است بدون دگرگوني و زوال)
البته اين يك مسئله با اهميتي است كه ما انسانها با اين مغز و ساختار محدودنگري كه داريم و نمي توانيم از پهنه هستي فراتر رفته و مفاهيم امتداد اول و آخر و وسط و پيش و پس را از دريافتهاي خود بكلي حذف نماييم، ولي اگر يك انسان به آن اندازه رشد و كمال مغزي ورواني برسد كه بتواند از راه « علم حضوري» «من» خود رادريابد، خواهد ديد كه اين « من» خود را دريابد، خواهد ديد كه اين « من» چگونه فوق همه كميت ها وكيفيت ها است و چگونه اول و آخر و وسط و پيش و پس در هويت آن از بين مي روند.
نظامي در اين ابيات صفات خداوندي را هم به طور عموم ازلي و ابدي معرفي مي نمايد، در صورتي كه با نظر به انقسام صفات به: صفات ذاتي و صفات فعلي فقط صفات ذاتي هستند كه مانند ذات اقدس ربوبي ازلي و ادبي مي باشند نه صفات فعلي كه از فعاليت هاي گوناگون خداوندي منتزع مي گردند، مانند خالقيت و رازقيت زنده كردن و ميراندن و حتي خود اراده، و اين معني مناقاتي ندارد با اينكه قدرت خداوندي به اراده و مشيت و ديگر صفات فعلي عين ذات مقدس او در نتيجه از صفات ذاتي باشد.
ابداع كننده ي موجودات عالم هستي و انشاء كننده آنها بدون سابقه وجودي خدا است
نظامي در ابيات ذيل خلقت عالم را بدون سابقه وجود متذكر مي شود. در اين بيانات معلوم مي شود كه نظامي رابطه عليت (به معناي اصطلاحي آن را) ما بين خدا و موجودات نپذيرفته و از هر فرض فلسفي كه مستلزم قدم عالم باشد رويگردان بوده است و اين طرز تفكر مستند به مكتب اسلام است كه خداوند را ابداع و انشاء كننده موجودات عالم هستي بدون سابقه ي مادي و غير مادي مي داند:
مبدع هر چشمه كه جوديش هست
مخترع هر چه وجوديش هست
(توضيحاً: مخزن الاسرار بيت 6 (مهر افشا))
اي هست كن اساس هستي
كوته زدرت دراز دستي
(توضيحاً: ليلي و مجنون بيت 5(مهر افشا))
اي جهان را ز هيچ سازنده
هم نوابخش وهم نوازندهچ
(توضيحاً: هفت پيكر بيت 9(مهر افشا))
آفريننده ي خزائن جود
مبدع و آفريدگار وجود
(توضيحاً: هفت پيكر بيت 4(مهر افشا))
ابيات فوق با كمال صراحت گوياي آنستكه خداوند سبحان كائنات را بدون سابقه ي مادي و غير مادي ابداع و انشاء فرموده است. مسئله اي كه در اين مورد وجود دارد اين است كه خداوند چگونه اين عالم را از عدم يا در عدم به وجود آورده است؟ پاسخ اين مسئله اينست كه خداوندي هيچ چيز را از عدم به وجود نياورده است، زيرا عدم نمي تواند منشأ وجود شود والا مستلزم تناقض صريح مي گردد. آنچه كه خداوند انجام داده است، روشن ساختن چراغ وجود در ظلمت عدم است نه اينكه عدم ماده ومنشأ وجود قرار بگيرد. و اين گونه خلقت انشائي و ابداعي در وجود خود ما نيز قابل مشاهده است، شما اگر دقت كنيد خواهيد ديد كه آن همه تصورات و تصديقات مخصوصا حقايق تجريدي كه/ مانند كليات و اعداد در ذهن ما به وجود مي آيند، بدون سابقه چيزي، كه ماده يا منشأ آنها بوده باشد. به عنوان مثال وقتي كه شما صورت ماه را در ذهن خود منعكس مي نماييد، چنان نيست كه صورت ماده در ذهن شما از يك ماه را در ذهن خود منعكس مي نماييد، چنان نيست كه صورت ماه در ذهن شما از يك موجودي مادي يا غير مادي ناشي شده است كه به منزله ماده اوليه صورت ماه بوده باشد. همچنين موقعي كه شما مفهوم كلي انسان را در ذهن خود به طور تجريد شده بوجود مي آوريد، چنان نيست كه آن مفهوم كلي با سابقه ي حقيقتي به وجود آمده است كه به منزله ي ماده ي آن مفهوم كلي بوده باشد و همچنين هنگامي كه يك عدد مانند 2 را در ذهن خود، به وجود مي آوريد، معنايش آن نيست كه عدد مزبور از يك چيز تبديل يافته باشد، همانگونه كه يك امر عادي از يك امر مادي ديگر تبديل مي يابد. مثال دوم و سوم كلي و عدد براي مطلب ما مناسب تر است، زيرا از مقوله ي موجوداتي هستند كه بي سابقه ي مادي و محلي در ذهن بوجود مي آيند، در صورتيكه صورت ماه در ذهن مانند انعكاس آيينه است.
اين مطلب قابل ترديد وانكار نيست، آنچه كه به صورت يك مشكل براي مغزهاي آدمي مطرح است، دريافت رابطه وجود خداوندي با موجودات جهان هستي است. اگرما بتوانيم اين حقيقت را درك كنيم كه نسبت وجود موجودات عالم هستي به خدا مانند وجود يك عدد مانند 2 براي ما انسانها است كه هيچگونه استقلال و هويتي در مقابل موجوديت ما نمي تواند از خود نشان بدهد، و هيچگونه نيازي به داشتن ماده ي سابقه ندارد، مشكل ما حل مي گردد. در اين مسئله، مباحث متعددي وجوددارد كه اينجا مورد بررسي آنها نيست.
ادامه دارد...
حكايات و شعر آموزنده ادبيات غرب
تهيه، تدوين، تنظيم، ترجمه:
دكتر جهاندار مهر افشا
قسمت سي و يكم
دو يار يكدل
در شهر مونوموتاپا(توضيحاً: مونوموتاپا از شهرهاي آفريقاي جنوبي است، ولي مراد لافونتن اين بوده است كه بايد دوستي را در اقصي نقاط عالم جستجو كرد. (مهر افشا)) كه مي گويند مردم آن بيش از ما به حسن عهد و وفاداري شهره اند، دو رفيق يكدل مي زيستند. اين دو يار مهربان در دوستي چنان بودند كه جان و مال از يكديگر دريغ نداشتند.
شبي كه پرده ي ظلمت بر آفاق گسترده بود و ياران هر يك در بستر خويش آسوده خفته بودند، ناگاه يكي از آن دو آسيمه سر از بستر برخاست و بسوي حجره ي رفيق خود شتافت. چون بدان خانه رسيد ديد كه اهل آن سرا چنان در خواب گران فرو رفته اند كه گفتي سر انگشت مرفه(توضيحاً: در اساطير يونان الهه ي خواب و فرزند شب بوده است و مي گويند وقتي مرفه چوب شقايق خود را بر كسي مي زد آن شخص در خوابي عميق فرو مي شد.( مهر افشا)) در آنها كارگر آمده است. پس فرياد كشيد و آنان را از خواب خوش برانگيخت. رفيق چون از خواب بجست. در شگفت شد، شمشير بر كمر ببست و كيسه ي زر خويش بر گرفت و پيش دويد و گفت:
- چون در خوي تو نيست كه نابهنگام بخانه ي دوستان آئي و حرمت (توضيحاً: لافونتن از آنها بوده است كه خواب را موضوعي بسيار اساسي تلقي مي كرده اند و به خواب ديگران احترام مي گذاشتند(مهر افشا)) خواب آنان از ياد ببري، پس يقين تو را مشكلي پيش آمده است. اگر نقد خويش در قمار باخته اي و اينك بزر حاجت داري اين بدره ي زر از آن تو باشد و اگر يا كسي به جدال برخاسته اي، اينك شمشير من آماده ي خدمت تو است، مشكل تو كدام است؟
يار مهربان گفت:
- هيچيك از اينها كه گفتي نيست و من از اينهمه بزگواري تو سپاسگزارم، اما لحظه اي پيش در خواب ديدم كه تو را رنجي است، با خويش گفتم مبادا خواب من درست باشد. اين خواب ناروا مرا بدينسان از جاي بر كند و هراسان بسوي خانه ي تو روان ساخت.
اكنون تو اي خواننده، بازگو بدانم كدام يك از اين دو يار را باوفاتر مي داني؟
در حقيقت آنكه باشد يار تو
نيست غافل لحظه اي از كار تو
درد تو پنهان ز تو درمان كند
كي ترا شرمنده ي احسان كند
از درونت خواند آن راز نهان
كز حيا هرگز نياري بر زبان
ادامه دارد....
به نام خدا جامع جميع صفات نغمه هاي عاشقانه گرد اوري شده از مطالعات كثير توسط جناب اقاي دكتر جهاندار مهر افشا که اخرین تصویر ایشان را در5/5/95در سن57 سالگی مشاهده مینماییدجهت مزين نمودن مقالات ورزشي و ادبي ايشان به تحرير مي ايند. ايشان مدعيست همانگونه كه انوار اين ابيات كه از مخازن ادبي كهن ايران استخراج شده